تاریخ : جمعه 91/8/12 | 3:56 عصر | نویسنده : نرگس اصلاح
آبیتر از آسمان بود و پاکتر از باران.
دستش را به آسمان میبرد و ستارهها را در سفره خالی ما مینشاند.
بهار را به تساوی تقسیم میکرد و سهم خود را به آنکه محتاجتر بود میبخشید.
کبوتر از دست او دانه میچید و ماه از روی او روشنی میگرفت.
نخل، تنهاییاش را میشناخت; چاه، زمزمهاش را میشنید و غدیر - آن آبگیر زخمی - حیران بردباریاش بود.
غم و غریبی و غربت، اشک و آه او را همدم میشدند و از کوفه تا کربلا عشق بود که میکاشتند.
نماز به تلاوت او میبالید و او به تلاوت نماز.
ذکر که بر لبانش مینشست آسمان اخمهایش را باز میکرد و آدم شعر بهشت را میسرود.
او ساده بود به رنگ صبح و مرد بود به رنگ خدا
.: Weblog Themes By Pichak :.